کاربر:Alirezamr2
اینروزها، همه بیخیالند... شما چطور؟
بیخیالش | این کاربر پیرو بیخیالیسم است. |
سخن علی بن ابی طالب
[ویرایش]- و چون خداوند پایمردی، ایستادگی و ثابتقدمی ما را دید، پیروزی را به ما عطا کرد... شک دارم اگر کار اسلام به شما سستعنصرها واگذار میگشت، چیزی از آن باقی میماند.
- ای ابن عباس، چون به مناظره با خوارج (خارجشدگان از اسلام) میروی، با آنها با آیات قرآن مناظره نکن. قرآن دو پهلو است، آیه ای تو میآوری، آیه ای دیگر جوابت را خواهند داد. با آنها با سیره رسول مناظره کن تا راه فراری پیدا نکنند.
- اگر به گمان خود جز اين را قبول نكنيد كه من اشتباه كردم و گمراه شدم، چرا همه امّت محمّد صلّى اللّه عليه وآله را به گمراهى من گمراه مى دانيد، و آنان را به خطاى من مؤاخذه مى كنيد، و به گناه من تكفير مى نماييد؟! شمشيرهايتان بر دوشتان قرار دارد، بر سالم و ناسالم فرود مى آوريد، و گناهكار و بى گناه را با هم مخلوط مى كنيد، و حال اينكه مى دانيد پيامبر صلّى اللّه عليه وآله زناكار همسردار را سنگسار مى كرد سپس بر جنازه اش نماز مى خواند و ارثش را به اهلش مى سپرد، قاتل را مى كشت و ارثش را به زن و فرزندش مى داد، دست سارق را قطع مى كرد، و زناكار بى همسر را تازيانه مى زد، آن گاه قسمت هر دو را از غنيمت مى پرداخت و حق داشتند زنان مسلمان را به همسرى بگيرند، پيامبر وآله گناهكاران را به خاطر گناهشان مؤاخذه مى كرد، و حق خدا را نسبت به آنان اجرا مى نمود، ولى سهم اسلامى آنان را از آنان منع نمى كرد، و نامشان را از دفتر مسلمانان حذف نمى نمود. اما شما بدترين مردم هستيد، و شيطان شما را به موارد كفر و طغيان انداخته، و به سرگردانى دچار كرده. به زودى دودسته در باره من به هلاكت مى افتند: يكى محبّى كه در محبت افراط كند و افراطش او را به راه ناحق برد، و ديگرى دشمنى كه تجاوز از حد كند و دشمنى بى حدّش او را به غير راه حق برد. بهترين مردم در باره من مردم معتدل هستند، پس ملازم راه وسط باشيد و با اكثريت همراه شويد، كه دست خدا بر سر جماعت است، و از تفرقه و جدايى بپرهيزيد، كه يكسو شده از مردم بهره شيطان است، چنان كه گوسپند دورمانده از گله نصيب گرگ است. آگاه باشيد كسى كه به اين شعار (تفرقه) دعوت كند او را بكشيد گر چه زير عمامه من باشد. به آن دو نفر حَكَميت داده شد كه آنچه را قرآن زنده كرده زنده كنند، و آنچه را قرآن ميرانده بميرانند. احياء قرآن در يكدلى همگان در عمل به آن است، و ميراندن قرآن جدايى از اوست. بنابراين اگر قرآن ما را به سوى آنان بكشاند از آنان پيروى مى كنيم، و اگر آنان را به سوى ما بكشد بايد از ما پيروى كنند. پس اى بى ريشه ها شرّى براى شما نياورده ام، و در كارتان فريبتان نداده ام، و شما را به اشتباه نينداخته ام، رأى خودتان به انتخاب دو نفر قرار گرفت، ما هم از آنان پيمان گرفتيم كه از حدود قرآن تجاوز نكنند، ولى هر دو گمراه شدند و حق را ترك كردند در حالى كه به حق بصيرت داشتند، مقتضاى طبعشان جور و ستم بود و به آن راه رفتند، در صورتى كه قبل از آنكه رأى به باطل بدهند و حكم ظالمانه نمايند با آنان شرط كرديم كه به عدالت حكم كنند و حق را منظور دارند.
سخن ناصرخسرو قبادیانی
[ویرایش]چرخ نیلوفری
[ویرایش]نکوهش مکن چرخ نیلوفری رابرون کن ز سر باد و خیرهسری را بری دان از افعال چرخ برین رانشاید ز دانا نکوهش بری را همی تا کند پیشه، عادت همی کنجهان مر جفا را، تو مر صابری را هم امروز از پشت بارت بیفگنمیفگن به فردا مر این داوری را چو تو خود کنی اختر خویش را بدمدار از فلک چشم نیک اختری را به چهره شدن چون پری کی توانی؟به افعال ماننده شو مر پری را بدیدی به نوروز گشته به صحرابه عیوق ماننده لالهی طری را اگر لاله پر نور شد چون ستارهچرا زو نپذرفت صورت گری را؟ تو با هوش و رای از نکو محضران چونهمی برنگیری نکو محضری را؟ نگه کن که ماند همی نرگس نوز بس سیم و زر تاج اسکندری را درخت ترنج از بر و برگ رنگینحکایت کند کلهی قیصری را سپیدار ماندهاست بیهیچ چیزیازیرا که بگزید او کم بری را اگر تو از آموختنسر بتابینجوید سر تو همی سروری را بسوزند چوب درختان بیبرسزا خود همین است مر بیبری را درخت تو گر بار دانش بگیردبه زیر آوری چرخ نیلوفری را نگر نشمری، ای برادر، گزافهبه دانش دبیری و نه شاعری را که این پیشها است نیکو نهادهمرالفغدن نعمت ایدری را دگرگونه راهی و علمی است دیگرمرالفغدن راحت آن سری را بلی این و آن هر دو نطق است لیکننماند همی سحر پیغمبری را چو کبگ دری باز مرغ است لیکنخطر نیست با باز کبگ دری را پیمبر بدان داد مر علم حق راکه شایسته دیدش مر این مهتری را به هارون ما داد موسی قرآن رانبودهاست دستی بران سامری را تو را خط قید علوم است و، خاطرچو زنجیر مر مرکب لشکری را تو با قید بی اسپ پیش سواراننباشی سزاوار جز چاکری را ازین گشتهای، گر بدانی تو، بندهشه شگنی و میر مازندری را اگر شاعری را تو پیشه گرفتییکی نیز بگرفت خنیاگری را تو برپایی آنجا که مطرب نشیندسزد گر ببری زیان جری را صفت چند گوئی به شمشاد و لالهرخ چون مه و زلفک عنبری را؟ به علم و به گوهر کنی مدحت آن راکه مایه است مر جهل و بد گوهری را به نظم اندر آری دروغی طمع رادروغ است سرمایه مر کافری را پسنده است با زهد عمار و بوذرکند مدح محمود[۱] مر عنصری[۲] را؟ من آنم که در پای خوکان نریزممر این قیمتی درّ لفظ دری را تو را ره نمایم که چنبر کرا کنبه سجده مر این قامت عرعری را کسی را برد سجده دانا که یزدانگزیدهستش از خلق مر رهبری را کسی را که بسترد آثار عدلشز روی زمین صورت جائری را امام زمانه که هرگز نرانده استبر شیعتش سامری ساحری را نه ریبی بجز حکمتش مردمی رانه عیبی بجز همتش برتری را چو با عدل در صدر خواهی نشستهنشانده در انگشتری مشتری را بشو زی امامی که خط پدرش استبه تعویذ خیرات مر خیبری را ببین گرت باید که بینی به ظاهرازو صورت و سیرت حیدری را نیارد نظر کرد زی نور علمشکه در دست چشم خرد ظاهری را اگر ظاهری مردمی را بجستیبه طاعت، برون کردی از سر خری را ولیکن بقر نیستی سوی دانااگر جویدی حکمت باقری را مرا همچو خود خر همی چون شمارد؟چه ماند همی غل مر انگشتری را؟ نبیند که پیشش همی نظم و نثرمچو دیبا کند کاغذ دفتری را؟ بخوان هر دو دیوان من تا ببینییکی گشته با عنصری بحتری را
عقاب
[ویرایش]سخن بزرگان
[ویرایش]- برتراند راسل: کارل مارکس، آنقدرها که از سرمایهدارها کینه داشت، دلش به حال کارگران نسوخته بود.
- برتراند راسل: اگر انسانها، به همان اندازه که فرزندانشان را دوست میداشتند، بقیه انسانها را هم دوست میداشتند، هرگز وارد سیاست نمیشدند.
- جرج برنارد شاو: دین افیون تودهها نیست، رادیو (رسانه جمعی آن زمان) افیون تودهها است.
- کارل مارکس: هگل میگوید تاریخ دوباره تکرار میشود، او فراموش کرده است بگوید، بار اول تراژدی، بار دوم کمدی...
- فرهنگ هلاکویی: انسانها تمامی گناهان روی کره زمین را میتوانند توجیه کنند، جز «تبعیض» ...
- فرهنگ هلاکویی: زندگی بر دو پایه استوار است: واقعیت و مسئولیت؛ واقعیت این است که زندگی سراسر درد است و رنج. و انسان مسئول کردار خویش است، نه دیگران.
- رضا مارمولک: جکسون، چرا این ...ها در مورد همهچیز، اظهارنظر میکنند؟ (اظهارنظر بیخودی، کار آدمهای بیشعور است؟؟؟)
- ریتا جهانفروز: پدرم میگفت سه چیز نفرین انسانی است: پول، مرز (سیاسی) و مذهب.